سلام

پاییز به ماه آخرش رسید هنوز نرفته دلم داره براش تنگ میشه 

آخه الان هوا سرد شده و رسما زمستون شروع شده اینجا وقتی برف بباره ینی زمستونه نه پاییز 

این مدت انقد درگیر بودم که میشه بگم این چند وقت خودمو یادم رفته.

هرسال پاییز که میشه دلم میخواد برم تو طبیعت پاییزی قدم بزنم ولی نمیشه

امسال بدجور دلم هوایی شده بود

داشتم میرفتم خونه خواهرم که یه منظره فوق العاده قشنگ دیدم

یه کوچه پوشیده از برگ های رنگارنگ

بی اختیار مث بچه هاشروع کردم با ذوق راه رفتن

با خودم گفتم من نمیتونم برم ولی حالا یه کوچه برام شده این شکلی

من اسمشو گذاشتم وقتی خدا دوستت داره

پ.ن:اینو قبلا نوشتم ولی الان فرصت شد بفرستمش